خب خودتون برای خوندن یه پست جذاب اما طولانی آماده کنید🎮
رد دد ریدمپشن ۲ یا رستگاری سرخپوست مرده ۲ (انگلیسی: Red Dead Redemption 2) یک بازی ویدئویی اکشن-ماجراجویی در سال ۲۰۱۸ است که توسط راکاستار گیمز توسعه و منتشر شدهاست. این بازی سومین ورودی از سری رد دد است و پیشدرآمد بازی رد دد ریدمپشن در سال ۲۰۱۰ است. رد دد ریدمپشن ۲ در جوایز بازی سال ۲۰۱۸ در هشت رشته نامزد شد و توانست چهار جایزه شامل بهترین موسیقی و روایت داستانی را برنده شود. داستان رد دد ریدمپشن ۲ وقایع پیش از نسخه اول این بازی را در بر میگیرد. بازی در سال ۱۸۹۹ رخ میدهد و داستان یکی از گروههای یاغی از غرب وحشی که گروه وندر لیند نام دارد را روایت میکند و بازیکن در نقش یکی از اعضای این کمپ به نام آرتور مورگان بازی میکند.
داستان بازی :
داستان بازی پیرامون یک گروه خلافکار به نام گنگ ون در لیند است. در ابتدا این گروه شامل سه نفر بود: داچ ون در لیند رهبر و مؤسس گروه، هوزیا متیوز مشاور و مرشد گروه، و آرتور مورگان، صمیمیترین دوست داچ و مورد اعتمادترین فرد برای او. به گفتهٔ خود اعضای گروه، آرتور ماهرترین و بهترین تیرانداز در میان آنها بود، و داچ نیز همیشه او را بهترین شخص در میان خودشان خطاب میکرد. به تدریج گروه بزرگتر شده و اعضای جدیدی مانند جان مارستون، بیل ویلیامسون، خاویر اسکوئلا و … عضو آن میشوند. در این بین دو نفر از اعضا یعنی جان مارستون و ابیگل به هم علاقهمند میشوند که ماحصل آن پسری به نام جک مارستون است.
بازی در سال ۱۸۹۹ اتفاق میافتد، زمانی که دوران غرب وحشی، تفنگدارها و یاغیها رو به پایان است، و دولت آمریکا به دنبال ایجاد تمدن جدیدی در این سرزمین است. در این زمان باند ون در لیند مشغول سرقت برای اهداف جاه طلبانهٔ خود هستند، اما بزرگترین نقشهٔ آنها که دزدی از یک بانک در شهر بلک واتر است با شکست سختی مواجه شده و گروه مجبور به فرار میشود. درست در همین نقطه داستان بازی رد دد ریدمپشن ۲ آغاز میشود.
پس از نافرجام ماندن دزدی باند گنگ داچ ون در لیند مجبور به فرار از بلک واتر شدند. داچ ون در لیند متوجه شد برای بقا باید به همراه گروه خود مشغول به بدست آوردن پول شود. شخصیت اصلی این بازی آرتور مورگان است که بازیکن کنترل او را بر عهده میگیرد. آرتور پیشنهاد دزدی از یک قطار را در شب میدهد. داچ به همراه آرتور، بیل ویلیامسون، مایکا بل، خاویر اسکوئلا، جان مارستون و لنی سامرز از قطار متعلق به لوویتیس کورنوال سرقت میکنند و پول بسیاری بدست میآورند و داچ نیز به اعضای گروه قول میدهد که این آخرین نبرد خونین آنها باشد. در همین حال آژانس ملی کارآگاهی پینکرتون، به دلیل سوابق بد گروه در خلافکاری و قانونشکنی، در تعقیب داچ و گروه او است. چندی بعد لوویتیس کورنوال محل گروه را شناسایی کرده و با یک حمله ناگهانی آنها را فراری میدهد. گروه داچ فن در لیند در ادامهٔ بلند پروازیهای خود مجدد دست به سرقت بزرگی میزنند و اینبار با حمله به بانک در شهر ولنتاین موفق میشوند مقداری پول بدست آورند و همچنین کمپ خود را در شهر 'رودز' بازسازی نمایند.
در شهر رودز داچ و آرتور سعی میکنند با بزرگان شهر از جمله خانوادههای گری و بریثیویت قراردادی را امضا کنند تا برای آنها کار کنند و در عوض از آنها پول دریافت نمایند و ارتباط خود را قوی تر کنند، اما از آنجا که دو خانواده با یکدیگر دشمن هستند، داچ پیشنهاد میدهد که این روابط همزمان با هر دو خانواده مخفیانه باشد، تا گروه از هر دو خانواده منفعت ببرند. اما طولی نمیکشد که نقشهٔ آنها برملا شده و هر دو خاندان با گروه اعلام جنگ میکنند. کلانتر گری در یک حمله در شهر رودز 'شان مگوایر' از اعضای گروه داچ را میکشد و بریثیویت جک پسر جان مارستون را میدزدد. در ابتدا آرتور با کمک مایکا بل (یکی دیگر از اعضا) از حملهٔ گریها به شهر جان سالم به در میبرند و آرتور کلانتر گری را میکشد. از سمت دیگر قضیهٔ دزدی جک باعث میشود تا تمامی اعضای داچ ون در لیند به عمارت بریثویت حمله کرده و در یک نبرد خونین و جذاب همهٔ آنها را کشته و عمارت را تصاحب کنند. اما پسر جان در آنجا حضور نداشت. کاترین بریثوییت رئیس خاندان به اجبار داچ به آنها میگوید که جک را به شخصی به نام 'آنجلو برونته' در شهر سنت دنیس تحویل دادهاست. داچ و آرتور فرزندان کاترین بریثیویت را میکشند و گروه عمارت بریثیویت را به آتش میکشد. کاترین بریثیویت نیز که همه چیزش را از دست داده به سوی عمارت در حال سوختن میرود و خودکشی میکند. بعد از آن داچ و بقیه اعضای گنگ که در حال گفتگو بودن با سرهنگ میلتون مواجه میشوند. او به آنها یه اخطار میدهد، اما داچ توجه ای نمیکند و به او میگوید که ما بزودی از اینجا میرویم.
داچ، آرتور و جان برای بازپسگیری جک در شهر سنت دنیس نزد آنجلو برونته یکی از با نفوذترین افراد این شهر میروند. آنجلو نه تنها از پسر جان به خوبی مواظبت کردهاست بلکه با یک مهمانی مجلل از گروه گنگ داچ ون در لیند استقبال میکند. داچ برای کسب پول بیشتر سعی میکند با مذاکره با آنجلو برونته محل مناسب برای سرقت مسلحانه را پیدا کند که آنجلو برونته اعلام میکند سالن پوکر و اداره پست سنت دنیس از پولدارترین مکانها برای سرقت میباشد. ابتدا آرتور مورگان و خاویر اسکوئلا با شیادی وارد سالن پوکر شده و به آنجا دستبرد میزنند. سپس به اداره پست میروند اما نه تنها پولی در آنجا پیدا نمیشود بلکه پلیسها خیلی زود سر میرسند و نقشه سرقت آنها را نقش بر آب میکنند. داچ که بر این باور است که پلیسها از پیش در محل حضور داشتند این قضیه را خیانتی از سمت آنجلو میداند، شبانه به همراه گروه خود با قایق به خانه ساحلی آنجلو حمله میکند و وی را دستگیر کرده و در آب در محل حضور تمساحها میاندازد.
داچ که تنها راه بدست آوردن پول را دستبرد به بانک سنت دنیس میداند با تمامی اعضای گروه در یک حمله همهجانبه به بانک سنت دنیس حمله میکنند اما توسط پلیسها محاصره میشوند. جان مارستون دستگیر شده و هوزیا متیوز و لنی سامرز از اعضای گروه کشته میشوند. مرگ هوزیا که نزدیکترین فرد به داچ و آرتور بود شوک بزرگی به داچ وارد میکند. عده ای از اعضای گروه از طریق پشت بام راه فرار را پیدا میکنند تا از طریق یک کشتی باربری از سنت دنیس فرار کنند. شکست بزرگ سرقت از بانک اعضای گروه را متواری کرده و تنها عدهٔ کمی از مردان خود را به کشتی میرسانند. آرتور متوجه میشود قرار است ناخدا کشتی از آمریکا توسط راه دریایی به مقصد کوبا برود. حضور در کوبا موقعیت بسیار خوبی را برای بدست آوردن پول برای گروه میتوانست فراهم کند اما کشتی دچار طوفان دریایی شده و غرق میشود. اعضای گروه داچ، آرتور، بیل، مایکا و خاویر به دریا افتاده و با تلاطم دریا به جزیره ای نزدیک کشور هائیتی با نام 'گوارما' میرسند. مأموران گشت ساحلی جزیره آنها را پیدا میکنند و دستگیر میکنند اما افراد محلی به رهبری هرکول فونتین، شورشی گوارمایی به کمک گروه آمده و آنها را از دست مأموران نجات میدهند با این حال خاویر اسکوئلا نمیتواند فرار کند و مأموران او را دستگیر میکنند. افراد محلی به افراد گروه مکان و غذا میدهند تا آنها بتوانند راهی برای نجات خاویر پیدا کنند. آنها بعد از پیدا کردن خاویر با کشتی به آمریکا میروند افراد گنگ به منطقه ای به نام لاگرس رفتهاند اما ناگهان پینکرتونها به آنها حمله میکنند. آرتور و چارلز اسمیت به قلمرو مرفور برودز حمله میکنند و آنها را میکشتند و آنجا محل سکونت گنگ میشود. مرفور برودز بسیار بی رحم و خشن هستند که انسانها را زنده میخورند مولی نامزد داچ مست کرده و میگوید:(داچ ما رو لو داده) اما در همان لحظه سوزان گیرمشاو با تفنگ به او تیر میزند و مولی می میاوارد جان مارستون دستگیر شده و آرتور و سیدی باید او را آزاد کنند آنها در اولین بار ناکام هستند اما بار بعدی توانستند او را آزاد کنند آرتور سرفههای شدیدی میکند و یک روز بی هوش میشد فردی ناشناس اورا به درمانگاه سینت دنیس میبرد دکتر به او میگوید که به سل(TB) مبتلا شده و عمر زیادی از او باقی نمانده داچ در سینت دنیس متوجه میشود که کولم اودریسکول دشمن داچ قرار است که اعدام شود کولم با تلاشهای داچ و آرتور و سیدی ادلر اعدام شد و اودریسکول کمکم از بین میرود داچ و آرتور ومایکا به شهر صنعتی انسبورگ میروند تا کورنوال بکشند و آنها موفق میشود و به سختی از انسبورگ فرار میکند داچ سرخپوستها و ارتش را مجبور به جنگ میکنند تا به نقشههای دزدی خود برسد او با کمک سرخپوستها وگنگ خود که شامل سیدی-مایکا-ارتور-خاویر-جان-بیل-چشم عقاب هستند از شرکتی که نزدیک شهر ولنتاین هست دزدی میکنند و ۵۰۰ هزار دلار نسیبشان میشود اما در هنگام فرار آرتور بر زمین میافتد و داچ به او کمک نمیکند چشم عقاب به او کمک میکند اما خودش زخمی میشود در اینجا ما صحنهٔ بسیار غمانگیز رو میبینیم که چشم عقاب جلوی پدرش میمیرد داچ بعد چند روز به قطار پول حمله میکند اما جان تیر میخورد و و از قطار میافتد پینکرتونها به گنگ حمله و ابیگل رو زندانی کردهاند سیدی و آرتور او را نجات میدهند و میلتون می رد و ما میفهمیم که مایکا به ما خیانت کردهاست ما این موضوع را به داچ میگوییم اما او باور نمیکند جان نمرده و از داچ شاکی هست ما و داچ از کمپ فرار میکنیم این قسمت کاملاً به انتخاب گیمر است که با جان برود و با جان نرود اگر شرافت بالا باشد آرتور از سل میمیرد اما اگر نوار شرافت قرمز باشد مایکا اورا با چاقو یا تفنگ میکشد در ادامه ما جان مارستون میشویم و در روستا کار میکنیم و زندگی بدون خشونت داریم اما بعدجان دوباره خلاف میکند و همین باعث میشود ابیگل دست جک را بگیرد و برود او با وام خود یک خانه در منطقهٔ بلک واتر درست میکند و ابیگل بر میگردد چارلز و سیدی و جان با هم میروند و مایکا را میکشند اگر پلیر بازی را صد درصد کند جان به قبر آرتور میرود و میگوید (ما با هم تمومش کردیم رفیق)
معرفی شخصیت های بازی:
آرتور مورگان
داچ ون در لیند
مایکا بل
چارلز اسمیت
ســـادی ادلـــر
خاویـــار اسکوئـــلا
شـــان مکگوایـــر
بیـــل ویلیامســـون
هـــوزئـــا متیـــوز
ابیـــگیل مارســـتون
جـــک مارســـتون
جان مارستون
انکل
پیرسن
لئونارد استراوس
چند تصویر زیبا بازی :
خب خسته تون نمیکنم تا یه معرفی بازی دیگه بای بای 👋👋